وقتی کسی وارد استارباکس میشود به محض ورود متوجه میشود که وارد یک کافیشاب معروف شده نه یکی از شعب مک دونالد. جدا از لباس فرم کارکنان و تابلوی بزرگ بالای در ورودی موارد زیادی هستند که استارباکس را استار باکس میکنند. تکسچر، متریال، شکلها، رنگها، چیدمان، مبلمان و نورپردازی همه به حس حضور در یک محیط برند کمک میکنند و این موارد در سطح جهانی به عنوان یک تصویر آشنا قابل شناسایی و تکرار هستند. با تغییر الگوهای اقتصادی، برندها به دنبال گسترش هویت خود شروع به ساخت تجربیات فضایی و خلق خاطرات حضور در یک فضای منحصر به فرد میکنند تا بتوانند در زندگی روزمره مشتریان خود تعامل بهتری داشتهباشند. با مازستا همراه باشید تا اطلاعاتی از محیط های برند را در اختیارتان قرار دهیم.
برندها همه جا هستند و مردم در تعامل دائمی با برندها به سر میبرند ودر مورد آنها نظر میدهند، از خمیر دندانی که صبحها استفاده میکنند تا تشکی که شبها روی آن میخوابند. هدف برندها تبدیل مشتریان خود به مشتریان وفادار است در نتیجه پس از جذب، به تعامل با مشتری میپردازند. تعاملی از طریق شخصی سازی فاکتورهای موجود در محیط برند. برندها بر این باورند که با این روش میشود یک مشتری را به یکی از مدافعان برند تبدیل کرد.
یک محیط برند فضاییست که برای میزبانی فعالیت های یک برند و یا تعامل بیشتر با مشتریان طراحی میشود این فضا فرصتی برای برند فراهم میکند تا ارزشهای خود را از طریق حضور افراد در محیط بیان کند. حس حضور در یک مکان امکان تجربهی محیط از طریق حواس مختلف مثل مشاهدهی تصاویر، حس رایحهها، لامسه و چشایی را فراهم میکند. مواجهه مستقیم با برند، مشتریان را تشویق میکند تا مشارکت خود را در تکامل برند افزایش دهند. چنین محیطهایی فرصتی برای بازاریابی به روشی مشتری محور را بوجود میآورند.
ایجاد محیط های برند به چیزی بیشتر از استفادهی رنگهای اصلی برند در معماری و معماری داخلی فضا یا نمایش لوگو کمپانی نیاز دارد. فرآیند طراحی معمولا با درک هدف و ماموریت برند آغاز میشود و در نهایت به هویت فضایی برند تبدیل میشود. فضای فیزیکی به عنوان یک بوم برای داستان سرایی استفاده میشود و هدف آن ایجاد ارتباط عاطفی با مشتری است. از طریق عناصر بصری و چیدمانهای فضایی، ارزشهای برند میتوانند به صورت استراتژیک برای ایجاد یک زبان فضایی منحصر به فرد و قابل تکرار منتقل شوند.
محیطهای دارای برند تجلی فیزیکی ارزشهای برند هستند. برای مثال این ارزش برای نایک میتواند به شکل یک نمایش و در شرکت اپل به شکل حس یادگیری خود را نشان دهد. فروشگاههای اپل تجربیاتی را برای مشتریان خود فراهم میکند تا بتوانند با محصولات هیجان انگیز اپل آشنا شوند و در آن محیط آموزش ببینند.
محصولات روی میزهایی به نمایش گذاشته میشوند تا به راحتی برای بازدیدکنندگان قابل دسترسی و آزمایش باشند. مبلمان با ارتفاع متوسط در یک پلان باز چیده میشوند و امکان ارتباط بصری مناسب در فضای بزرگ فروشگاه فراهم میکند و مشتریان را در یک جامعه اپل بزرگتر متصور میشود.
با تکامل فرهنگها و تغییر اقتصادها، تمدن بشری خود را در دورهای از خواستهها و نیازهای افزایش یافته می بیند. ما در حال حاضر در آغاز یک “اقتصاد تجربه” هستیم که در آن برندها فراتر از فروش محصولات و خدمات رفته و به سمت ارائه تجربیات حرکت میکنند آنها میزبان تعاملات طراحی شدهای میشوند که روایتهای برند را به اشتراک میگذارند، تجربیات به یاد ماندنی ایجاد میکنند و رفتارهای هدایت کننده را ایجاد میکنند.
تجربیات و احساساتی که یک شرکت به صورت استراتژیک ایجاد میکند، خاطرات مثبتی را در ذهن مشتریان برجای میگذارد. طراحی فضایی در این تغییر اقتصادی بسیار مهم است زیرا تجربیات در حس حضور در فضای مجسم شده ریشه دارد.
تجربیات برند ممکن است برای فضاهای فیزیکی و دیجیتالی و همچنین ترکیبی طراحی شوند. همانطور که تمایز بین تجربیات دیجیتال و غیر دیجیتال همچنان در حال از بین رفتن است، برندها می توانند فضاهای فیجیتال (phygital) را طراحی کنند که با مشتریان به صورت آنلاین و آفلاین تعامل داشته باشند. استفاده از معماری به عنوان یک وسیله ارتباطی برای دستیابی به اهداف بازاریابی، پتانسیل بسیار زیادی را نشان میدهد.
تجارب فضایی میتواند به عنوان رسانهای برای تعامل شخصی بین برندها و مشتریانشان عمل کند. محیط های برند را میتوان به عنوان فضاهای جامعه محور دید که در آن برندها و مشتریان بر اساس ارزشهای مشترک به هم متصل میشوند. امروزه مردم دیگر صرفاً مصرف کنندگان محصولات نیستند، بلکه مصرف کنندگان احساسات و سبک زندگی هستند. برندها باید همراه با خواستههای مردم برای ایجاد زمینهای بازی برای تجربیات انسانی پیشگامانه تکامل یابند.